عشق بی پایان فصل 1 پارت 1

Dorsa Asgari Dorsa Asgari Dorsa Asgari · 1402/7/14 23:23 · خواندن 1 دقیقه

برو ادامه

 

 

صبح با صدای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم .

ساعت ۷:۴۵ بود ، وایییی باید ساعت ۸ توی کافه باشم دیرم شده😱

بلد شدم دست صورتم و شستم یه تیکه نون تتست برداشتم و روش مربای توت فرنگی زدم و خوردم .

رفتم توی اتاق و یه دامن که چین چین بود و رنگش بنفش کم رنگ بود پوشیدم .

یه شومیز صورتی کم رنگ که استین کوتاه بود و آستینش پفی بود پوشیدم دیگه ساعت ۷:۵۰ بود .

سریع زنگ زدم آژانش و رفتم کافه .

مشتری ها تند تند شفارش میدادن .

و لحظه ای که منتظرش بودم 🥹

یه پسر با موهای زرد و چشمای آبی و قد بلد که هر روز میاد کافه 😍

یه قهوه سفارش داد به همکارم گفتم من واسش میبرم .

سریع یه فنجون قهوه درست کردم و خودم و مرتب کردم و واسش بردم .

بفرمائید آقا 🙂

با صدای بلند مردونش جواب داد :

_ ممنونم ازتون🍀

موقع حساب کردن بول قهوش شد .

_ بفرمائید خانوم

کارت و کشیدم یواشکی روی کارت و نگاه کردم نوشته بود آردا

یهو همکارم صدام زد خانوم دوپنگ چن

گفتم بله

× یه لحظه میشه بیاید

ادرین گفت

_ ممنونم ازتون خانومه...

+ مرینت دوپنگ چن هستم

_ از آشنایی باهاتون خوش بختم اسم من هم آردا هستش (خیلی خز شد دیگه😂)

کارم تموم شد از کافه برگشتم رفتم خونه یهو دیدم کیفم نیست گفتم حتما توی کافه جاش گزاشتم بیخیالش شدم و رفتم بخوابم که دیدم یهو یه پیام واسم اومد🙄

رفتم و خوندمش ناشناس بود

ناشناس : سلام مرینت من آردا هستم شمارت و از روی کارت توی کافه برداشتم کیفت امروز توی کافه مونده جا .

یه آدرس بده که واست بیارمش .

واسش نوشتم : سلام میخای تو یه ادرس بده که من بیام.

سریع جواب داد : 

ادرین : باشه ادرس : ................ پس ساعت ۵ میبینمت

مرینت : باشه ممنون

ساعت ۵ بود 

حاضر کردم و یه دامن ........

 

 

 

 

 

 

بقیش واسه پارت بعدی😂

 

بای بای