عشق بی پایان فصل 1 پارت 1

برو ادامه
صبح با صدای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم .
ساعت ۷:۴۵ بود ، وایییی باید ساعت ۸ توی کافه باشم دیرم شده😱
بلد شدم دست صورتم و شستم یه تیکه نون تتست برداشتم و روش مربای توت فرنگی زدم و خوردم .
رفتم توی اتاق و یه دامن که چین چین بود و رنگش بنفش کم رنگ بود پوشیدم .
یه شومیز صورتی کم رنگ که استین کوتاه بود و آستینش پفی بود پوشیدم دیگه ساعت ۷:۵۰ بود .
سریع زنگ زدم آژانش و رفتم کافه .
مشتری ها تند تند شفارش میدادن .
و لحظه ای که منتظرش بودم 🥹
یه پسر با موهای زرد و چشمای آبی و قد بلد که هر روز میاد کافه 😍
یه قهوه سفارش داد به همکارم گفتم من واسش میبرم .
سریع یه فنجون قهوه درست کردم و خودم و مرتب کردم و واسش بردم .
بفرمائید آقا 🙂
با صدای بلند مردونش جواب داد :
_ ممنونم ازتون🍀
موقع حساب کردن بول قهوش شد .
_ بفرمائید خانوم
کارت و کشیدم یواشکی روی کارت و نگاه کردم نوشته بود آردا
یهو همکارم صدام زد خانوم دوپنگ چن
گفتم بله
× یه لحظه میشه بیاید
ادرین گفت
_ ممنونم ازتون خانومه...
+ مرینت دوپنگ چن هستم
_ از آشنایی باهاتون خوش بختم اسم من هم آردا هستش (خیلی خز شد دیگه😂)
کارم تموم شد از کافه برگشتم رفتم خونه یهو دیدم کیفم نیست گفتم حتما توی کافه جاش گزاشتم بیخیالش شدم و رفتم بخوابم که دیدم یهو یه پیام واسم اومد🙄
رفتم و خوندمش ناشناس بود
ناشناس : سلام مرینت من آردا هستم شمارت و از روی کارت توی کافه برداشتم کیفت امروز توی کافه مونده جا .
یه آدرس بده که واست بیارمش .
واسش نوشتم : سلام میخای تو یه ادرس بده که من بیام.
سریع جواب داد :
ادرین : باشه ادرس : ................ پس ساعت ۵ میبینمت
مرینت : باشه ممنون
ساعت ۵ بود
حاضر کردم و یه دامن ........
بقیش واسه پارت بعدی😂
بای بای